وابستگی متقابل امور در عصر کنونی کاملا آشکار است؛ زمانی که بازار وام‌های بدون سپرده مسکن در ایالت متحده فرو می ریزد، بازارهای سهام در توکیو سقوط می کنند و بانک نور سرن راک در انگلستان تا مرز ورشکستگی پیش می رود. زمانی که جنگل های بارانی برزیل به واسطه تخریب، کاهش می یابند، یخهای قطبی در آتلانتیک جنوبی ذوب می شوند و آتش سوزی های بزرگ در جنگل های کالیفرنیا رخ می دهد. یقینا مناطق مختلف جهان به شکل شدیدتری در حال اتصال به یکدیگر هستند. گزارش های رسانه‌ای از چنین وقایعی، اطلاعاتی را در مورد جهانی شدن به افراد منتقل می کند و انتظار می رود، تجارب مستقیم مانند مسافرت های بین المللی، توریسم و مهاجرت های فرامرزی نیز ذهن مردم را با نمایش سبک زندگی های دیگر، کردارهای ناشناخته و عقاید متفاوت، فراخ تر کند. از منظر موافقان جهانی شدن، افزایش سرعت و عمق جریان اطلاعاتی فرامرزی از طریق گسترش فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی، فرصت های جدیدی برای کسب اطلاعات در مورد جهان و دیگر مکان ها فراهم آورده است. انتظار می رود که این فرایند، پیامدهای متعددی مانند توسعه جهت گیری های جهان وطنانه، کمک به درک بیشتر - و احترام به - عادات و رسوم دیگر فرهنگ ها، تقویت اعتماد و مدارا نسبت به مردمان دیگر کشورها، تضعیف احساسات کوته نظرانه در مورد ملی گرایی و تشویق اعتماد و اطمینان نسبت به توان کارگزاران عمده همکاری و حکمرانی جهانی چندجانبه برای غلبه بر چالش‌های مشترک جهانی را در پی داشته باشد. طرفداران جهانی شدن تمام این پیامدها را به عنوان تحولات مثبت در نظر می گیرند، هر چند که در دولت های چند قومیتی شکننده که برآمده از درگیری هستند. فقدان سیستم رادیو - تلویزیونی (صدا و سیما) ملی یا بازار روزنامه ای تفکیک شده بر حسب زبان، ممکن است سبب تشدید تقسیم بندی های موجود میان اجتماعات مختلف کشور گردد و بدین طریق توان دولت را در بازسازی احساس هویت مشترک و وحدت ملی محدود کند.
 
با وجود این حدس و گمانها، هنوز اثبات نشده است که آیا فرایند جهانی شدن و خصوصا نقش جریان‌های اطلاعاتی فرامرزی در غالب کشورها واقعا سبب تقویت جهت گیری‌های جهان و طنانه در میان عموم مردم شده است. شک گرایان در مورد این قضیه تردید دارند که آیا شناخت دولت ملی در میان عموم مردم کاهش یافته و اینکه آیا هویت جهان وطنانه جدید به قدر کفایت قدرتمند هست که بتواند جایگذین جاذبه های قبیلهای داخلی ناسیونالیسم گردد. از نظر آنتونی اسمیت، ما شاهد رشد بلوکهای منطقه ای هستیم، در این بلوکها، در عوض ظهور نظم جهانی جدیدی که فراتر از دولت ها رود، هنوز دولت ها. کنشگران اصلی هستند. اسمیت بیان می کند که نقش سازمان ملل متحد در توسعه، حفظ صلح و حقوق بشر بدون فرسایش - حتی شاید تقویت - نگرش‌های ریشه دار در مورد ناسیونالیسم و دولت ملی، گسترش یافته است:

ما هنوز به آن مرحله نرسیده ایم که به تعیین نوع فرهنگ جهانی و ایده آل های جهان وطنانهای بپردازیم که جایگذین درستی برای جهان ملتها، باشد" مان با حمایت از نظریه قطبی شدن، استدلال می کند که الگوهای پیچیدهای - و نه روندهای معین - در زمینه رابطه جهانی شدن و ناسیونالیسم وجود دارد، با وجود تهدیدات احتمالی دولت ملی، واکنش عمومی در برابر نیروهای جهانی شدن، احتمالا سبب تقویت . و نه تضعیف - هویت های ملی شده است. هوسون نیز به احیای ناسیونالیسم اعتقاد دارد. به گفته ی وی: نیمه پایانی قرن بیستم در تاریخ به عنوان عصر جدید ناسیونالیسم های متکثر و دامن گیر شناخته می شود . اصرار بر بیان هویت فرد و اینکه این هویت به شکل ملموس توسط دیگران به رسمیت شناخته شود، به طور فزایندهای همه گیر شده است و حتی در زمان افول نیز باید به عنوان یک نیروی اساسی شناخته شود که آشکارا به همگن سازی جهان تکنولوژیک اواخر قرن بیستم می پردازد».

منازعات اخیر که منجر به تولد دولت های ملی جدید مانند تیمور لسته و کوزوو و جدال داخلی مداوم و لاینحل بر سر هویتهای قومیت - ملیت گرایانه مانند تقاضا برای خودمختاری در ناحیه کردنشین عراق، ببرهای تامیل در سری لانکا و اقدامات خشونت طلبانه TTA در ناحیه باسک اسپانیا و نیز تجزیه صلح آمیز چک اسلواکی، فروپاشی یوگوسلاوی و منازعه در مورد جدایی اجتماعات زبانی در بلژیک، شده است، همگی مؤید این تفسیر هستند. موازی با این دیدگاه، کاستلز نیز بیان می کند که جهانی شدن، مقاومت سازمان یافته را تقویت کرده است؛ شورشیان زاپاتیستاس در چیاپاس مکزیک، شبه نظامیان جناح راست در ایالت متحده و القاعده در افغانستان نمونه هایی از این مقاومت محسوب می شوند. کاستلز بیان می کند که: «مردم سراسر جهان از اینکه کنترل خود را بر زندگی، محیط، شغل، اقتصاد، حکومتها، کشورها و سرانجام سرنوشت کره خاکی از دست داده اند، در رنج و عذاب هستند.

این دیدگاه بر آغاز و گسترش جنبش های اجتماعی ضد جهانی شدن تأکید دارد. تظاهرات گسترده در مقابل جلسات سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و گروه G8 و همچنین اقدامات گروه های «اسلوفود»، که محصولات محلی سنتی را ترجیح می دهند و برای از دست رفتن اجتماعات فرهنگی متنوع اظهار تأسف می کنند، نمونه هایی از این جنبش‌ها هستند. اگر این نیروها انعکاس یک پدیده عمومی جهانی باشد . و نه فعالیت‌های اقلیت‌های کوچک و پر هیاهو - می توان ادعا کرد که هویت‌های ملی و محلی کمرنگ نشده اند و حتی ممکن است با قدرتی جدید در واکنش علیه جهانی شدن، دوباره ظاهر شوند.
 
منبع: جهانی شدن و تنوع فرهنگی، پیپا نوریس و رونالد اینگلهارت، ترجمه: عبدالله فاضلی و ساجده علامه،صص197-195، چاپ و نشر سپیدان، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵